
شنبه شب اول فروردين 1361، برخلاف دوران كودكي، حال و حوصلهي سال تحويل را نداشتم. رفتم و گوشهي سنگر خوابيدم. يكي از بچهها كتري بزرگي را كه صبح، كلي با زحمت و با خاك و گوني شسته بود تا بلكه كمي از سياهي آن كم شود، روي "چراغ والور " ) نوعي چراغ خوراك پزي نفتي) گذاشت. بوي تند نفت آن و شعلهي زردش، حال همه را گرفته بود، ولي چه ميشد كرد؟!
در عالم خواب، خود را داخل سنگر ديدم؛ درست در لحظهي تحويل سال. خواب بودم يا بيدار، نميدانم. فقط يادم هست كه يكباره ديدم كف پايم شعلهور شده و ميسوزد. سريع از خواب پريدم. غلام بود؛ از بچههاي تبريز. سر شب بهم تذكر داده بود كه اگر موقع تحويل سال بخوابم، ناجور بيدارم خواهد كرد، ولي باور نميكردم اين جوري! فندك نفتي را زير جورابم گرفته بود. در نتيجه جورابي را كه كلي به آن دل بسته بودم كه تا آخر دورهي سه ماههي مأموريت با خود داشته باشم، آتش گرفت و پاي بنده هم بعله!
بقیه خاطره در ادامه مطلب

امام خامنه ای: سعى کنیم در تحلیل هامان، در شناخت حوادث، دچار خطا و اشتباه نشویم. بدانیم که آمریکا و صهیونیسم دشمنان امت اسلامىاند؛ سردمداران رژیم هاى جبار، دشمنان امت اسلامىاند. اگر دیدیم در یک جائى آنها در یک جهت قرار گرفتند، بدانیم که آن جهت، جهت باطلى است، جهت غلطى است؛ دچار خطاى در تحلیل نشویم. آنها هرگز براى ملتهاى مسلمان دل نمی سوزانند؛ هرچه بتوانند، تخریب میکنند و در روندها اخلال می کنند. (خطبه های عید فطر ۱۳۹۱)