جمعه سی و یکم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 11:25 توسط سرباز صاحب الزمان | 

مرا هم برده بود کردستان. سپاه آنجا به ما هم خانه داده بود. ظهر که آمد خانه پرسيدم: «مرخصي نمي گيري بريم ديدن پدر و مادر من و خودت؟»

گفت: «چشم. قول مي دم اين آخرين ماموريتم باشه. بعدش خلاص.»

نهارش را که خورد. رفت سراغ بچه ها، بچه ها خوابيده بودند. دلش نيامد توي خواب بوسيدشان.

با من هم خداحافظي کرد و گفت: «حلالم کن» و رفت.

دو ساعتي مي شد که رفته بود، خبرش آمد. مرد بود. قولش هم قول بود.

برچسب ها :

خاطرات دفاع مقدسخاطرات زیبا

،

داستان های دفاع مقدس

،

جنگ

،

خاطرات جنگ

یکشنبه چهاردهم خرداد ۱۳۹۱ ساعت 15:22 توسط سرباز صاحب الزمان | 

بارها میدیم ابراهیم با بچه هایی که نه ظاهر مذهبی داشتند نه به دنبال  مسائل دینی بودند رفیق می شد آنها را جذب ورزش می کرد و به مرور به مسجد و هیئت می کشاند.

یکی از آنها خیلی از بقیه بدتر بود همیشه از خوردن مشروب وکار های خلافش می گفت . اصلا چیزی از دین نمی دانست نه نماز نه روزه به هیچ چیز هم اهمیت نمی داد حتی میگفت : تا حالا هیچ جلسه مذهبی با هیئت نرفته ام.

به ابراهیم گفتم : آقا ابرام اینها کی هستند دنبال خودت میاری ؟! با تعجب پرسید : چه طور چی شده ؟

گفتم :دیشب این پسر دنبال شما وارد هیئت شد بعد هم آمد کنار من نشست . حاج آقا داشت صحبت می کرد از مظلومیت امام حسین (ع) و کاره اس یزید می گفت .

این پسر هم خیره خیره و با عصبانیت گوش می کرد وقتی چراغ ها خاموش شد به جای اینکه اشک بریزه مرتب فحش های ناجور به یزید می داد

ابراهیم داشت با تعجب گوش می کرد یکدفعه زد زیر خنده بعد هم گفت : عیبی نداره این پسر تا حالا هیئت نرفته و گریه هم نکرده مطمئن باش با امام حسین (ع) که رفیق بشه تغییر می کنه. ما هم اگر این بچه ها رو مذهبی کنیم هنر کردیم .

دوستی ابراهیم با این پسر به جایی رسید که همه کارهای اشتباهش را کنار گذاشت او یکی از بچه های خوب ورزشکار شد.

چند ماه در یکی از روز های عید همان پسر را دیدم بعد از ورزش یک جعبه شیرینی خرید . پخش کرد.

بعد گفت: رفقا من مدیون همه شما هستم من مدیون آقا ابراهیم هستم از خدا خیلی ممنونم من اگر با شما آشنا نشده بودم معلوم نبود الان کجا بودم و...

ما هم با تعجب نگاهش می کردیم با بچه ها آمدیم توی راه به کارهای ابرهیم دقت می کردیم

چقدر زیبا یکی یکی بچه ها را جذب ورزش می کرد بعد هم آنها را به مسجد و هیئت می کشاند و به قول خودش می انداخت به دامن امام حسین(ع)

برچسب ها :

خاطرات زیبای شهید ابراهیم هادی

،

ابراهیم هادی

،

خاطرات زیبای شهدا

،

خاطرات دفاع مقدس

مشخصات
 وبـلاگــــ شهیــــد برونــســی امام خامنه ای: سعى کنیم در تحلیل هامان، در شناخت حوادث، دچار خطا و اشتباه نشویم. بدانیم که آمریکا و صهیونیسم دشمنان امت اسلامى‌اند؛ سردمداران رژیم هاى جبار، دشمنان امت اسلامى‌اند. اگر دیدیم در یک جائى آنها در یک جهت قرار گرفتند، بدانیم که آن جهت، جهت باطلى است، جهت غلطى است؛ دچار خطاى در تحلیل نشویم. آنها هرگز براى ملتهاى مسلمان دل نمی سوزانند؛ هرچه بتوانند، تخریب میکنند و در روندها اخلال می کنند. (خطبه های عید فطر ۱۳۹۱)